[ و ابن جریر طبرى در تاریخ خود از عبد الرحمن پسر ابى لیلى فقیه روایت کرده است ، و عبد الرحمن از آنان بود که با پسر اشعث براى جنگ با حجاج برون شد . عبد الرحمن در جمله سخنان خود در برانگیختن مردم به جهاد گفت : روزى که با مردم شام دیدار کردیم ، شنیدم على ( ع ) مى‏فرمود : ] اى مؤمنان آن که بیند ستمى مى‏رانند یا مردم را به منکرى مى‏خوانند و او به دل خود آن را نپسندد ، سالم مانده و گناه نورزیده ، و آن که آن را به زبان انکار کرد ، مزد یافت و از آن که به دل انکار کرد برتر است ، و آن که با شمشیر به انکار برخاست تا کلام خدا بلند و گفتار ستمگران پست گردد ، او کسى است که راه رستگارى را یافت و بر آن ایستاد ، و نور یقین در دلش تافت . [نهج البلاغه]
کلبه انتظار

?یا?تــہ میگفتـے  : من واســہ?ستام حرمت قائلم...

?یا?تــہ میگفتـے : ?ستام فقط مال تو ء...

?یا?تـــہ میگفتـے  :زنـ?گیم تویـے ...

?یا?تــہ میگفتـے  :بـــہ چشم من تو از همـــہ ?نیا خوشگل ترے ..

?پس چـے  شـ?؟؟؟؟

?من همــہ حرفاتو خوب یا?مـــہ ها...

?حالا نیستـے  و از سرماے  نبو?نت ?ستام یخ ز?ن...

?کجایـے بـے  معرفت....

??ستاتو جز من بــــہ کــے  سپر?ے؟؟

 

 

دلم میخوآد دَستامو بذارَِم زیرِ چونَم

 

وَ چِشم تو چَشمَ خُدا بشَم وَ بهِش بگَم : کِه چی مَثَلَا ..؟

 

چِرا با مَن اینطوری میکُنی؟؟؟ 

 

  

چیـزی شبیـه مـعجزه اسـت

 

کـه شـب هایم بـه” خیـر ” مــی گذرند

 

بــی آنکه کسـی ” شـب بخیـر ” بگویـد…!

 

  

++:به سلامتیه روزی که من لباس سفید بیپوشم

بقیه مشکی....

 



کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط زهرا 92/7/8:: 2:47 عصر     |     () نظر