کاش کسی در قلبم آنقد جولان نداشته هایم را نمیداد
که بیتابی ام روز افزون شود ...
سخنی نمیشود گفت ...
روزه ی سکوت اجباریست ...
میتوان بود . . . مانند یک ریحان تازه . . . خوشبو ، خوش طعم ، خوش رنگ و تر . . .
هم من هم دقایقم . . . هر دو داغ کرده ایم . . . هیچ آبی نمیتواند ما را خاموش سازد . . .
از امروز یک مخاطب خاص به نوشته هایم افزوده میشود !!!
یک مخاطب آرام و بی سرو صدا . . . یک مخاطب تنها و عاشق . . . عشق نه به معنای یک بودن . . . و فقط عشق به معنای واقعی کلمه . . .
اینگونه میگویم : شاید در اتاقم را گشودم . . . و ، و رفتم به هر آنجایی که دلش میخواند مرا !
دلم میخواهد باصدای بلند بگویم :
گمان میکنم دوستت دارم × × × به اندازه قرن ها دوستت دارم
امــــــــــا تــرس . . .
ترس از پاکی بی مهابای تو . . .
ترس از گذشته ها و آینده ها . . .
یادش بخیر . . . با آن موهای تراشیده اش برایم میخواند . . . و از دلتنگی های شبانه اش میگفت . . .
سپیده دم اومد و وقت رفتن ، حرفی نداریم ما برای گفتن ، هرچی که بوده بین ما تموم شد ، اینجا برام نیست دیگه جای موندن ، من میرم از زندگیه تو بیرون ، یادت باشه خونم و کردی ویرون خونم و کردی ویرون . . .
خاطراتم را مرور میکنم . . . هر روز هر شب و بغضم میگیرد و همچنان خاطراتم افزوده میشود . . . ولی تا به کی؟!! خشکی حافظه ام را احساس میکنم و سکوت میکنم .! .! .! امروز سرم بهتر درد میگیرد و من دلشادم و در این باورم که شاید روزی این حافظه که بهتر است بگویم دفتر خاطرات .! .! .! دست کسی افتد که قدر آن را بداند! قدر لحظه لحظه اش را و سنگین هستم . . . و سنگین . . .
مــیـدانـم : فـ صـلــ ـی شده ام = هـر بـهار می آیـد و ـ و هـر پـاییز میرود و به قـول یکی بیخیالـش
از سادگی ام لذت میبرم و این لذتم را به رخم میکشم تا باشد هیچگاه غرور مرا آزرده نسازد و یک روز خورد نشود ! هر ساده ای انتظار شکستن دارد ...! و شکستن . . . و شکستن برای او به معنای نوشیدن یک نسکافه داغ در یک لیوان پلاستیکی میباشد که در آخر او را گرم خواهد کرد . . .
پی نوشت:
- چشمانم اشک آلود است
- دلم هوس یک باران حسابی کرده
- هـــوس یک پیاده روی مفصل زیر بارون بی چتر
- همیشه جمعه برایم طعم دلتنگی داشت طعم خلوت و تنهایی
امضاء
محمدرضا 12 / 07 / 1392 جمعه ساعت 13:43
کلمات کلیدی: