هیجانی
بی پایان در طواف ؛
کعبه
و پیامبر ...
...
فراقی سخت و جانگداز
بیابان
مه آلود و غمبار
یکه
تازی سراب و کاروان
در
چنین هنگامه ای،
سرودی
نرم و خنک می نوازد جان؛
آبی
در راه است،« غدیر ».
اشکی
و لب خندی،فریادی از ته دل
می
شکند ؛ سکوت سرد غم گرفته را
: «آهای
مردم ! « خم » نزدیک است.»
پرنده
ای پر می زند ،
شادی
نفس می کشد و کاروان متبسم
نجوایی
مهربان از دل آسمان؛
آیه
ی « اکملت ».
... بایستید بایستید، همه بایستید.
دهان
به دهان گشت در صحرا .
آرامشی
شگفت ، تازه و بدیع در هرم آفتاب
دستی
بر دستی ، پیچکوار
آنگاه
رایحه ای دل پذیر تا مشام جان
حرارتی
مطبوع در کلام نافذش :
«
من کنت مولا فهذا علی مولی»
فریاد
ها با شادی ،
هلهله
در زیر سقف لاجوردی
تبریک
! بخاً بخاً یا علی !
ابر
می خندد ؛ ریز ریز
باد
می لرزد؛تند تند
درخت
می رقصد؛ نرم نرم
و
علی ؛
خورشیدواردر
هوایی تازه
روشن
می کند افق
و
من باور می کنم آفتاب را .
کلمات کلیدی: