سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شتابزدگی را واگذار و در حجّت بیندیش وخود را از پریشان گویی نگاه دار، تا از لغزش ایمن بمانی . [امام علی علیه السلام]
کلبه انتظار

لحظه هایی که من رو تو اغوشش میگیره رو نمیتونم وصف کنم

دوست داشتنی و بوس داشتنی من

گاهی اوقات عجیب ترین کارای دنیا رو میکنه ....منم دیگه  تو لحظه میخوام بمیرم

به قول یه نفری دوست داشتنش لذت بخشه








کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط زهرا 92/7/11:: 1:55 عصر     |     () نظر








البیان: مستر بین مسلمان شد / شیخ راشد الغنوشی تبریک گفت

شبکه‌های خبری به نقل از سایت‌های اجتماعی و دیگر سایت‌های الکترونیکی
اعلام کردند که کمدین معروف روان آتکینسون معروف به مستر بین، هنرمند مشهور
انگلیسی صبح امروز (سه‌شنبه) اسلام آورد.

به گزارش  ایسنا، روزنامه‌ی البیان چاپ امارات نوشت، سایت صدی بلادی
(صدای کشورم) از سایت‌های اعلام کننده این خبر به نقل از مستر بین اعلام
کرد که مشاهده فیلمی در اهانت به پیامبر (ص) دلیل اصلی گرایش به دین اسلام
بوده است.

صدی بلادی نوشت که مستمر بین خود مایل نبود که در گفت‌وگو با رسانه‌ها
این مساله را اعلام کند و تنها به بالا بردن انگشتش به نشانه شهادت اکتفا
کرده است.

بنا بر اعلام این سایت برخی منابع گفتند که شیخ راشد الغنوشی از سوی خود
و جنبش النهضت تونس پیام تبریکی را برای این هنرمند ارزشمند ارسال کرد و
از او خواست تا در راه حل ثابت قدم باشد.







کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط زهرا 92/7/11:: 1:28 عصر     |     () نظر

آرام باش ،ما تا همیشه مال همیم ، همیشه عاشق و یار همیم
آرام باش عشق من ، تو تا ابد در قلبمی ، تو همه ی وجودمی
بیا در آغوشم ، جایی که همیشه آرزویش را داشتی
جایی که برایت سرچشمه آرامش است
آغوشم را باز کرده ام برایت ، تشنه ام برای بوسیدن لبهایت
بگذار لبهایت را بر روی لبانم
حرفی نمی زنم تا سکوت باشد بین من و تو و قلب مهربانت

خیره به چشمان تو ، پلک نمیزنم تا لحظه ای از دست نرود تصویر نگاه زیبای تو
دستم درون دستهایت ، یک لحظه رها نمیشود تا نرود حتی یک ذره از گرمای دستان لطیف تو
محکم فشرده ام تو را در آغوشم ، آرزو میکنم لحظه مرگم همینجا باشد ، همین آغوش مهربانت
چه گرمایی دارد تنت عشق من ، رها نمیکنم تو را تا همیشه باشی در کنار قلب من
قلب تو میتپد و قلب من با تپشهای قلبت شاد است ، هر تپشش فریاد عشق و پر از نیاز است
آرامم ، می دانم اینک کجا هستم، همانجایی که همیشه آرزویش را داشتم ،همانجایی که انتظارش را می کشیدم و هر زمان خوابش را می دیدم آن خواب برایم یک رویای شیرین بود….
در آغوش عشق ، بی خیال همه چیز ، نه می دانم زمان چگونه می گذرد و نه می دانم در چه حالی ام
تنها می دانم حالم از این بهتر نمی شود ، دنیای من از این عاشقانه تر نمی شود
گرمای هوس نیست این آتش خاموش نشدنی آغوش پاکت
عشق است که اینک من و تو را به این حال و روز انداخته ، عشق است که اینک ما را به عالمی دیگر برده ، عشق است که من و تو را نمیتواند از هم جدا کند هیچگاه
خیلی آرامم ، از اینکه در آغوشمی خوشحالم


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط زهرا 92/7/11:: 12:59 عصر     |     () نظر

توی ایستگاه ایستاده بودم تا اتوبوس بیاید که بروم. یکهو صدایش چنگ انداخت به پرِ چادرم و همینطور کشان کشان بردم تا همه ی آن روزهایی که عکسِ نوشته هام می افتاد توی شیشه ی عینکش. همان روزهایی که وزن های عروضی را مثل آب خوردن ردیف می کردم تا چشم های رضایی برق بزند. همان روزهایی که به شکلِ احمقانه ای کوتاه بود. عصبانی شدم. چشمهامو بستم که صدایش همینطور دور شود. که برود. رفت؟ صد قدم دورتر نشسته بود. ندیده بود که دیده ام حضورش را. و شلوار جین و شالِ آبی اش را. و موبایلش را و حتی آن کسی را که داشت پشت تلفن داد و بیدادش را تحمل می کرد! اتوبوس آمد. رفتم که سوار شوم. چشم که باز کردم، توی بغلش بودم. پاهایم فرمان نبرده بودند. عوض نشده بود. عوض شده بودم اما. هزار بار گفت که عوض شده ام. هزار بار به رویم آورد که عوض شده ام. اضافه تر، چه می توانستیم بگوییم؟ حرف زدن لازم بود؟ نبود. کاغذ لازم بود. کاغذ کاهی. و مداد. نیمکت چوبی لازم بود. زمان لازم بود. زمان. نداشتیم. رفتم. رفت. رفتم؟ رفت؟

***

برای من کاری ندارد که یک بیت بفرستی،پنج دقیقه بعد، وزنش را پیدا کنم، با همان وزن یک بیت دیگر در ادامه ی همان بیت اول بگویم و بفرستم برایت، و تو فکر کنی که شاعرِ هر دو بیت یک نفرند. این چیزها که کاری ندارد. تو فقط، بخند. خنده هایت، دلم را روشن میکند. 

 



کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط زهرا 92/7/11:: 12:22 عصر     |     () نظر

سلام داداشی خیلی دلم برات تنگ شد من این چند روزی هی میام ناز چت ولی داداشیم سرکاره نمیتونه بیاد خیلی دلم برات تنگ شد داداش خوبم دوست دارم  بای




کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط زهرا 92/7/11:: 11:49 صبح     |     () نظر
<   <<   51   52   53   54   55   >>   >